مثلث شکسته
از دو طرف یقه ای پالتو اش گرفت و آن را رئیس مآبانه روی شانه اش جابجا کرد. اندام لاغر اما قلمی اش او را در قالب آور کت ذغالی، به مدل های پشت مجله شبه کرده بود. هرچند که رد پای گذر زمان بر موهای جو گندمی اش از دور دیده می شد ولی آنقدر به ظاهرش توجه میکرد که انگار حاضر نبود تن به سال خوردگی بدهد. چانه اش را به سمت بالا زاویه داد و گره کراوات اش را عین نوک خودکار میان دو انگشت اش فشرد و دقیق بالای سیبک گلویش تنظیم کرد. در آخر برای اطمینان از وضع ظاهری، گردن اش را به چپ و راست حرکت داد و دستی به ته ريش تازه تراشیده اش کشید. وسواس اش تمامی نداشت ولی وقت هم برای تلف کردن نبود. به ناچار دسته ای عینک طبی اش را در چنگ گرفت و از مقابل آئینه دور شد.
ادامه
مطلب |